به امیدی که در این ره بخدا می داری...

ساخت وبلاگ

داستانها شروع متفاوتی دارند. زبان متفاوتی. میانه و پایان متفاوتی. اما به موضوع که می رسی تمام داستانهای دنیا در چند موضوع خلاصه می شوند. عین زندگی واقعی ما. دستگاه های سری دوزی ما را با رنگهای مختلفی سر هم می کند اما دست آخر آسمان همه جا یک رنگ است. مثل آسمان من که سرشار از دلتنگی ست.

جانِ بانو

دورترین خاطرات با عطر عابری زنده می شوند. وقتی در انتهای دیداری، در تنهایی بی انتهای متروی گذران از سرزمینهای بیگانه تنها یادگارت عطر باقیمانده در دستانت است و تپشهای قلبت. یا خاطرات کافه های غریب آشنا. سالها صاعقه ند بانو. بر تنه آدم می زنند و می سوزانند وقتی بر می گردی و دور ششدن خاطره ها را می بینی و هیهات از دلتنگی... هیهات از دلتنگی که ریشه و استخوان می سوزاند. قلب را به دلکوبه های مدام وا می دارد و هزار داستانِ اطرافیانت برت نمی گرداند به دامان زندگی... امان از زندگی وقتی دیگر وامانده ای از گذشته و آینده را هم از سر بی حوصله گی انتظار نمی کشی... 

هیهات از دلتنگی

خیال حوصله بحر می پزد هیهات/ چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش...

گمانم اگر خدا باشم اولین کارم ابدی کردن عطر آدمها باشد. تا هیچ کس خاطره هیچ کس را ندزدد. تا خاطره ها ابدی شوند. عطرها ابدی باشند.

اینها اینجا بماند برای روزهای دلتنگی م یادگار

بازگشت...
ما را در سایت بازگشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talesofabluehome بازدید : 99 تاريخ : جمعه 9 اسفند 1398 ساعت: 2:16